عبارتی که رهبر انقلاب برای کسی به کار نبرده بود/ ماجرای فرش نخنما و شوفاژ سرد خانه آقای خامنهای
تاریخ انتشار: ۱۵ فروردین ۱۳۹۷ | کد خبر: ۱۷۹۲۶۳۷۶
حاجیه خانم جنیدی راوی کتاب «مگر چشم تو دریاست» که جواد کلاته عربی آن را تدوین و تالیف کرده، مادر ۴ شهید است که ایستادگی بسیاری از خود نشان داده است.
به گزارش گروه رسانه های دیگر آنا، کتاب «مگر چشم تو دریاست» خاطرات حاجیه خانم جنیدی مادر شهیدان جنیدی و همسر حجتالاسلام جنیدی است که جواد کلاته عربی آن را تدوین و تالیف کرده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در ادامه بخشهایی از این کتاب را میخوانید.
*بوسه آیتالله خامنهای بر دستان یک روحانی
زمان ریاست جمهوری آقای خامنهای، حاج آقا با حاج آقای قمی هماهنگ کردند، چند تا اتوبوس از رودسر شدیم و چند تا هم از پیشوا و رفتیم خدمت ایشان. توی یک زمین چمن برای سخنرانی یک جایگاهی درست کرده بودند و ما هم پایین ایستاده بودیم. همان اول مراسم، سرم را که بلند کردم، دیدم حاج آقا توی جایگاه کنار آقا ایستاده است. به عروسم گفتم «حاج آقا چرا رفته اون بالا؟» گفت «با بلندگو ایشون رو صدا زدن، شما حواست نبود.» توی همان جایگاه، آقا دست حاج آقا را بوسیدند. این را خودم با چشمهایم دیدم. خیلی تعجب کردم. دلیل این رفتار آقا را واقعاً نمیدانستم، چون حاج آقای ما با حضرت آقا هیچ ارتباط و آشنایی خاصی نداشت.
بعد از پایان مراسم هم از همان بلندگو اعلام کردند که خانوادهی جنیدی با رئیسجمهور دیدار خصوصی دارند؛ یعنی با آقا. من بودم و عروسها. رفتیم دیدار آقا. پشت سر ما هم زن داداش حاج آقا آمد که فرزندش قبل از آقانصرالله شهید شده بود؛ روحالله جنیدی. گفت «خب گفتند خانواده جنیدی، من هم جنیدی هستم دیگه! منم اومدم.» گفتم «خوب کاری کردی.» دومین باری که آقا به منزل ما در پیشوا آمدند - غیرازآن دفعهای که رودسر آمدند - داستان آن روز بالای جایگاه را خودشان تعریف کردند. گفتند «آن روزی که جمعی از استان گیلان و پیشوا پیش ما آمده بودند، من در بین جمعیت که نگاه میکردم، دیدم این آقا انگار وجهه دیگری دارد. او را به جایگاه دعوت کردم و بیاختیار دستش را بوسیدم.»
*درخواست برای رفتن به منزل شهیدان جنیدی
در زمان ریاست جمهوری حضرت آقا، ما رودسر بودیم، یک بار که ایشان تشریف آوردند استان گیلان، گفته بودند من را بگذارید منزل آقای جنیدی، من باید به دیدن ایشان بروم. این مال موقعی بود که محمدمان هم شهید شده بود. یادم هست آقا یک شام و یک ناهار منزل ما مهمان بودند. آن روز، حمید یک عکس با دوربین خودش از آقا انداخت. این عکس را هنوز داریم. به همراه آقا یک پیرمردی بود که کارهای ایشان را انجام میداد، چند تا از آقایان دفتر ریاست جمهوری و چند تا از مسئولان استان گیلان هم بودند.
*ماجرای فرش نخنما و شوفاژ سرد خانه آقای خامنهای
همان موقع که ما ساکن رودسر بودیم، یک بار ما درخواست داده بودیم که به دیدن خانم آقا برویم. چند وقت بعد خبر دادند که ایشان ما را دعوت کرده برویم منزلشان. من و سوسن رفتیم. یک خانم دکتری هم آنجا نشسته بودند. تقریباً نیم ساعت نشستیم. بعد که خواستیم بیاییم، خانم آقا گفتند «حالا که تا اینجا اومدید میخواید برید آقا رو هم ببینین؟» خیلی خوشحال شدم، باورم نمیشد. گفتم «از خدامه خانم جان.» بعد یک شخصی را صدا زدند و گفتند «حاج خانم رو راهنمایی کنید برن خدمت آقا. من چادر سفید سرمه، نمیتونم بیام بیرون.» رفتیم دیدیم آقا پشت میز کوچکی روی زمین نشستهاند و در حال انجام کارهایشان بودند. یک جعبه کوچکی که یادم نیست سوهان بود یا شیرینی هم جلویشان بود. ما سلام و احوالپرسی کردیم و آمدیم بیرون.
شاید یکی، دو سال بعدش هم ما برای بار دوم رفتیم دیدن خانم آقا. این دفعه دستهجمعی رفتیم. از پیشوا حرکت کردیم که با حاج آقا و پاسدارها برویم رودسر. قرار شد حاج آقا و محافظها و دامادم، محمد و نوههایم توی ماشین بنشینند تا ما سریع برویم و برگردیم. مادرم بود، سوسن و دو تا دخترهایم. وقتی رفتیم داخل دیدیم مادر شهید لبافینژاد و خانم یکی از نمایندههای مجلس هم آنجا هستند. خانم آقا که رفتند بیرون وسیله پذیرایی بیاورند، من به بچهها گفتم «زیاد نشینین، زودتر بلند شین که آقاجون توی ماشین منتظره» که مادر شهید لبافینژاد گفت «حاج خانم نمیذاره شما ناهار برید. براتون ناهار درست کرده»
- حاج آقا رو با بچهها گذاشتیم بیرون توی ماشین، منتظرمونن. ما داریم میریم رودسر!
- خانم که دیروز با ما صحبت میکرد، گفت خانم جنیدی که فردا بیاد، برای ناهار نگهشون میدارم.
- عیبی ندارد، حاج آقا و بچهها هم میرن با پاسدارهای بیت ناهار میخورن.
روی یک فرشی نشسته بودیم که پرزهایش رفته بود. مادرم یک مقدار روی این فرش ناراحت بود و هی جابهجا میشد. خانم آقا فهمید. گفت این فرش جهیزیه من است و سر صحبت باز شد. گفت «من دختر یکی از تاجرهای فرش مشهد هستم. اما از زمانی که آقا رو گرفتن و تبعید کردن، همه وسایل زندگیمون رو رد کردیم و رفت. این فرش مال همون وقتهاست که هنوز هم زیرپامون مونده.» یک اتاق پیشساخته بود. خیلی هم سرد بود. زمستان بود. من یخ کرده بودم و خودم را چسباندم به شوفاژ. دیدم شوفاژ هم سرد است. گفتم «حاج خانم، اینکه یخه! شما چیکار میکنیم با این سرما؟» گفت خراب است. آقا که داشت میرفت وضو بگیرد، یک حولهای انداخته بود روی دوشش. آقا را هم دیدیم.
*دستورالعمل برای رفتن به حج
سالهای آخر جنگ هم مشرف شد مکه. یک روز به پدرش گفت «آقاجون شما میتونین این آقایونی که توی حج و زیارت هستن رو ببینین؟ من خیلی دلم میخواد برم مکه.
- حیف نیست آدم به کسی رو بزنه که اسم من رو بنویسین مکه؟ من به تو یک چیزی یاد میدم که نیازی نباشه به کسی رو بیاندازی. شما یک سال این کاری که من میگم رو انجام بده، مطمئن باش مشرف میشی.
- چی کار کنم آقاجون؟
- یک سال سوره «عم یتساءلون» رو ترک نکن. صبح به صبح بخون.
نمیدانم دو ماه یا سه ماه این سوره را خواند. خدا تمام کارهایش را جور کرد و همان سال مشرف شد حج تمتع. سال 66 بود. همان سال کشتار خونین مکه.
*عبارتی که رهبر انقلاب برای کسی به کار نبرده بود
آقا وقتی نشست، فرمود «شماها که پرستاری میکنین، شاید به خاطر مریضداری دچار سختی و ناراحتی شده باشین، اما خیالتون راحت راحت، حاج آقا هیچ ناراحت بیماری و این وضعیتش نیست؛ آروم آروم است.» بعد رویش را به من کرد و گفت «حاج خانم، شما فکر نکنید حاج آقا دارن از این قضیه زجر میکشن. حاج آقا خودشون این چیزها رو میخوان، حاج آقا از اولیاءالله هستن!» بعد با دستشان اشاره کردند به سمت حاج حمید و گفتند شما هم از اولیاءالله هستید.» این جمله را تابهحال به کسی نگفته بودم.
بچهها یک مقدار گرمک و طالبی برای آقا درست کرده بودند. همان را آوردند. آقا فرمودند یک هفته است که به اینها میگویم من را ببرید، اما گوش نمیکنن. امروز دیگه گفتم اگه کسی خواست با من بیاد، بیاد، وگرنه من خودم میرم منزل آقای جنیدی.»
*کمک 30 میلیونی رئیس جمهور به ساخت مدرسه
نامه دادم به رئیسجمهور. نوشتم که ما توی پیشوا همچین برنامهای داریم و کار ساخت مدرسه تا کجا پیش رفته. همه برنامههایمان را گفتم. آخرش هم نوشتم این مدرسه مال من نیست، با خودم هم نمیخواهم ببرمش آن دنیا، مال جوانهای همین مملکت است. نامه را فرستادیم اما هیچ فایدهای نکرد. به خانم محمد گفتم یک نامه دیگر برای آقای خاتمی بنویس، این بار نامه را دادم به یکی از آقایانی که مشاور رئیسجمهور بود، ببرد. این آقا اصالتاً بچه یکی از روستاهای پیشوا است و روی همین حساب، ما را میشناخت. نامه را برد و داد به خود آقای خاتمی. بعد، یکی از دوستان وقت ملاقات حضوری هم برای ما گرفت. چند وقت بعد، بهمان خبر دادند که فلان روز بیایید ساختمان ریاست جمهوری برای ملاقات حضوری.
یک سالن بزرگ و مجللی بود. آنهایی که مثل ما برای ملاقات آمده بودند، توی همین سالن بزرگ نشسته بودند. در سالن هم میخورد به دفتر کار رئیسجمهور. مدتی که نشستیم، نوبت ما شد. من با همسر محمد رفتیم داخل. خودم حرف زدم. خودم را معرفی کردم و تقریباً همان حرفهای نامه را دوباره برای ایشان گفتم. یک مقدار فکر کرد و گفت «انشاءالله سی میلیون تومان بهتون میدم. البته توی دو قسط؛ دو تا پانزده میلیون.» گفت پول را به همان آقایی میدهد که ما را میشناسد. سی میلیون هم توی آن موقع واقعاً پول خیلی زیادی بود. آقای خاتمی طبق قرار آن روزمان دو تا پانزده میلیون تومان به مدرسه کمک کرد.
*کمک فرزندان شهید به مادر
هنوز هم گاهی میشود که امیدم به کمک پسرهای شهیدم است. با چشمهای خودم میبینم که کارهای ما را هنوز هم خودشان انجام میدهند. یکدفعه برای همان بنده خدایی که میآید کمک ما، مشکلی پیش آمده بود. بیشتر از بیست روز بود که نیامده بود پیشمان. من هم اصلاً چیزی بهش نمیگفتم، چون میدانستم گرفتار است. البته زنگ میزدم، احوالپرسی هم میکردم، اما نمیگفتم بیاید. یک روز، دیگر خیلی بهم فشار آمد. کلافه شده بودم. خودمان که نمیتوانستیم خانه و زندگی را تمیز کنیم، کسی هم نبود کمکمان کند. وضع حیاط خیلی خراب شده بود. ما خیلی گل و گیاه و مرغ و خروس توی حیاط نگه میداریم. بالاخره همه اینها نگهداری میخواهد. آمدم نشستم پهلوی عکس محمد. خیلی ریخته بودم به هم، به محمد خیلی پرخاش کردم. با غیظ و غضب بهش گفتم «محمد! دیگه به تنگ اومدم ! خودت یه جوری به این خانم بگو بیاد اینجا. موندم تو کارهای خونه. دیگه نمیدونم چی کار کنم.» این گذشت تا اینکه ساعت دو بعدازظهر دیدم همان خانم در زد و با یک خنده زیرزیرکی آمد تو.
- کجا بودی این وقت روز؟
- هیچی، نمازم رو خوندم، ناهارم رو هم خوردم، گفتم بیام اینجا.
اولش چیزی نگفت، اما بعداً که از زیر زبانش کشیدم بیرون، دیدم خواب دیده است. گفت «یه آقایی داشت خونه ما رو جارو میکرد، وقتی خواستم از خونه بیام بیرون، دیدم یک آقای دیگهای هم بیرون ایستاده و پشتش رو کرده به من میگفت «وقتی این خواب را دیدم، از صبح تا ظهر اصلاً بیقرار بودم. خودم هم نمیدانستم چی شده.» با خودم گفتم حتماً حاج خانم گرفتار است.
*مگر چشم تو دریاست؟!
خداوند به مادر حال عجیبی داده است. اگر بشود ناخن را از گوشت دست جدا کرده میشود مادر را هم از فرزندش جدا کرد. هیچ مادری نمیتواند ببیند بچهاش حتی در خواب یک آه بکشد. با خودش میگوید حتماً دارد خواب بدی میبیند. سریع بیدارش میکند. فقط خداست که میتواند محبت بین مادر و فرزند را بفهمد. همانطوری که امام حسین (ع) دست ولایتیاش را روی قلب حضرت زینب (س) گذاشت، با خودم میگویم خدا خودش دستش را روی قلب مادر شهدا گذاشته است. شک ندارم. هیچ شکی ندارم. وگرنه چطور میشد با این همه مصیبت هنوز هم زنده ماند و توی این دنیا راه رفت! کاش هم فقط غم و غصه شهادتشان بود. از آقا نصرالله هفتاد و پنج روز، از رضا سیزده ماه و از محمد چهارده سال بیخبر بودم. گفتنش هم خیلی مشکل است، چه برسد به اینکه به سرت بیاید. ماهها و سالها ندانی بچهات چه شده؟ اسیر شده یا شهید؟ با اینکه خبر شهادتشان را آوردهاند و دیدهاند که شهید شدهاند، اما باز هم گوشه دلت منتظر باشی که برگردد؛ بدون اینکه حتی نزدیکترین کسانت بفهمند. و همان یکی هم که فکر میکنی مانده تا یار و یاورت باشد، جلوی چشمهایت ذرهذره آب شود و تو را بگذارند جلویش تا با تمام وجودت نگاهش کنی ماها هیچکاره هستیم، خداوند خودش صبر و استقامت به بندهاش میدهد. سالها بعد از آن مریضی سختی که داشتم، یکی از فامیلهایمان رفته بود، مطب دکتر کردستی برای بیماری خودش؛ همان دکتری که به حاج آقا گفت داروهایم را قطع کند و ببردم مسافرت. بین صحبتهایشان حرف ما پیش آمده بود، دکتر کردستی با تعجب پرسیده بود «اِ... مگه اون خانم هنوز زنده است؟!!!» بنده خدا نمیدانست بعد از آن مریضی، من شش بار مردم و زنده شدم. بعد از رحلت حاج آقا چشمهایم خیلی خشک شده بود. رفتم نشان دکتر بدهمشان. گفتم آقای دکتر، جگرم میسوزه، آتش میگیرم، ناله میکنم، اما دیگه اشکم نمیاد. این چشمهای من دیگه آب نداره آقای دکتر، خشک شدند.» دکتر درآمد گفت «حاج خانم، مگه چشم تو دریا بوده آخه؟!!» گفتم من یک مادر هستم، آقای دکتر.
منبع: فارس
منبع: آنا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت ana.press دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «آنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۷۹۲۶۳۷۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
تبیین سرفصلهای آموزش و پرورش تراز انقلاب/معلمان امیدآفرینی کنند
به گزارش «نماینده»، رهبر معظم انقلاب اسلامی در روز معلم در دیدار هزاران نفر از معلمان و فرهنگیان سراسر کشور، تکریم و تشکر از معلم را وظیفه فرد فرد ملت خواندند و با اشاره به اینکه آموزشوپرورش از لحاظ اهمیت و تأثیرگذاری با هیچ دستگاه دیگری قابل مقایسه نیست، افزودند: هویتسازی نسل نوجوان و جوان و ایجاد شوق و امید در او، تحول مستمر، توانمندسازی مادی و غیرمادی معلمان، حمایت از مراکز تربیت معلم، تقویت معاونت پرورشی و الگوسازی در جامعه معلمان، مهمترین سرفصلهای کاری آموزشوپرورش است.
روابط با رژیم صهیونیستی و عادیسازی، مشکلی را حل نخواهد کرد
حضرت آیتالله خامنهای همچنین گسترش تظاهرات حمایت از ملت فلسطین در آمریکا و کشورهای دیگر را نشانه استمرار اولویت مسأله غزه در افکار عمومی جهان خواندند و تأکید کردند: جنایات رژیم صهیونیستی و همدستی آمریکا با او، حقانیت مواضع نظام و ملت ایران را در نفی رژیم اشغالگر و بدبینی به آمریکا اثبات کرد و همه بدانند هیچ راه حلی برای حل مسأله فلسطین جز بازگشت این سرزمین به صاحبان مسلمان، یهودی و مسیحی آن وجود ندارد و روابط با رژیم صهیونیستی و عادیسازی، مشکلی را حل نخواهد کرد.
ایشان با تبریک روز معلم به جامعه عزیز معلمان به عنوان پرورشدهندگان فضیلت و سازندگان آینده کشور، گفتند: توجه و احترام همگانی به معلمان، باعث ایجاد جاذبه بیشتر برای این شغل شریف، ارتقای سطح جامعه معلمان و در نتیجه، ارتقای کشور میشود و لازم است رسانهها و صاحبان تریبونهای عمومی در زمینه تبیین جایگاه معلم و ضرورت تمجید از او، فعال شوند.
رهبر انقلاب علت متفاوت بودن اهمیت آموزشوپرورش با دیگر دستگاهها را تربیت منابع انسانی برشمردند و گفتند: همه دستگاهها به کارگیرنده نیروی انسانی هستند اما آموزشوپرورش، پرورشدهنده منابع انسانی است.
حضرت آیتالله خامنهای معلمان فعال را هویتسازان نسل نوجوان و جوانان دانستند و گفتند: هر حرف و رفتار و موضعگیری و حتی اشاره معلم در شخصیتسازی نسل نو تأثیر دارد.
ایشان وجود نیروی انسانی خوب را غیرقابل مقایسه با منابع و سرمایههای طبیعی خواندند و گفتند: پیشرفت، امنیت، سلامت، علم و تحقق همه ارزشهای انسانی و اسلامی در کشور در گرو وجود نیروی انسانی مناسب است که این کار عظیم برعهده آموزشوپرورش است.
حضرت آیتالله خامنهای سخنان وزیر آموزشوپرورش در این دیدار را خوب ارزیابی کردند و افزودند: به حمدالله برخی نکاتی که در سالهای گذشته بیان کردهایم در مسیر اجرا قرار گرفته است.
از کم توجهی به سند تحول بنیادین ضرر کردیم
رهبر انقلاب در تبیین سرفصلهای مهم آموزشوپرورش، اجرای سند تحول را مهمترین خواندند و گفتند: از انفعال و کمتوجهی به این سند در سالهای گذشته، ضرر کردیم اما بازنگریِ در حال نهایی شدن این سند و تدوین نقشهراه اجرایی آن خبر خوبی است که ترمیم سند تحول با استفاده از نخبگان داخل و خارج آموزشوپرورش، باید مستمر ادامه یابد.
«توانمندسازی»، سرفصل دومی بود که حضرت آیتالله خامنهای در باب وظایف آموزشوپرورش مطرح کردند.
ایشان گفتند: توانمندسازی معیشتی و مادی معلمان همیشه مورد تأکید بوده و اکنون نیز هرچه ممکن است باید در این زمینه تلاش شود.
رهبر انقلاب افزودند: توانمندسازی اما محور دیگری هم دارد و آن قوامیافتگی کار «معلمی» است؛ یعنی معلم از نیروی معنوی و عشقی که در وجود هر انسانی به تعلیم و تربیت وجود دارد، استفاده کند و با بهرهمندی از ملزومات، نیازها و تجربیات، شغل پرمرتبت معلم را قوام و استواری و استحکام دهد.
ایشان در همین بحث، نیت، روحیه، انگیزه و درک حقیقی از «معلمی» را لازمه پرورش نسل نو دانستند و افزودند: معلمی صرفاً با کلاس و تدریس محقق نمیشود.
حضرت آیتالله خامنهای همچنین تقویت مراکز تربیت معلم را لازمه دستیابی جامعه معلمان به سطح تراز خواندند و افزودند: دانشگاه فرهنگیان و دیگر مراکز تربیت معلم باید کاملاً تقویت شوند.
سرفصل سومی که رهبر انقلاب به تبیین پرداختند، اهمیت و لزوم تقویت معاونت پرورشی بود. ایشان گفتند: در برههای عدهای میگفتند معاونت پرورشی لازم نیست و خود معلم در کنار تعلیم وظیفه پرورش را هم انجام میدهد؛ البته این حرف درست است اما صرف توجه معلم به مسائل پرورشی کافی نیست و باید مجموعهای، متولی این مسئله بسیار مهم باشد.
حضرت آیتالله خامنهای، جلوگیری از ایجاد و شیوع آسیبهای اجتماعی را جزو توقعات از جوانان خواندند و گفتند: مقدمه و شرط تحقق این مهم آن است که در خود مدارس آسیبهای اجتماعی وجود نداشته باشد که این جزو وظایف معاونت پرورشی است.
تبیین صحیح مسائل بنیادی کشور و نظام برای نوجوانان و جوانان، وظیفه دیگر معاونت پرورشی بود که رهبر انقلاب با اشاره به آن گفتند: اگر میلیونها جوان و نوجوان، مصالح بنیادی و مسائل اساسی کشور را بشناسند، از جبهه دوست و دشمن آگاه باشند و در مقابل اهداف دشمنان ملت واکسینه شوند، سرمایهگذاری عظیم رسانهای و سیاسی دشمنان نتیجهای نخواهد داد.
جوانان و نوجوانان باید از منطق و عقلانیت سیاستها و رفتار نظام باخبر باشند
حضرت آیتالله خامنهای افزودند: دانشآموزان، جوانان و نوجوانان باید از منطق و عقلانیت سیاستها و رفتار نظام باخبر باشند و بدانند پشت شعارهای «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیلِ» ملت چه منطقی نهفته است و چرا ایران حاضر به ایجاد روابط با برخی کشورها و دولتها نیست.
رهبر انقلاب در سرفصلی دیگر با تأکید بر اهمیت ثبات مدیریتی در آموزش و پرورش، تغییرات کوتاهمدت مدیریتی را موجب به ثمر نرسیدن کارهای اساسی دانستند و گفتند: بنده در مدیریتهای سطح بالا تا متوسط تأکید بر ثبات دارم تا بتوان برنامهها و کارهای مهم را دنبال کرد.
حضرت آیتالله خامنهای با اشاره به وجود الگوهایی برای اقشار در صنوف مختلف جامعه، الگوسازی و معرفی نمونههای برتر معلمان را ضروری و شوقآفرین خواندند و افزودند: آموزش و پرورش باید الگوهای موفقی همچون معلمی که خوب تدریس میکند یا سالهای طولانی از عمر خود را صرف تدریس کرده است، یا رنج رفت و آمد به مناطق دشوار برای تدریس به دانشآموزان را به جان خریده است، شناسایی، و این معلمان را به عنوان قهرمانان تعلیم و تربیت معرفی کند.
ایشان در بخش دیگری از سخنانشان و در بیان انتظارات از جامعه معلمان، معلم را نه فقط آموزنده علم بلکه پرورنده هویت دانشآموز خواندند و گفتند: معلم میتواند تواناییهای بالقوه و استعدادهای دانشآموز را همچون استخراج طلا و نقره از معدن، کشف و بالفعل کند؛ بنابراین معلم باید در کنار علمآموزی، انگیزه، همت، اعتماد به نفس و شوق به درس و کار هم به دانشآموز بدهد تا ظرفیتهای درونی او شکوفا شود.
«دادن نگاه ملی به دانشآموز» انتظار دیگری بود که رهبر انقلاب با اشاره به آن گفتند: نگاه ملی یعنی دانشآموز بداند که تحصیل و کلاس درس قطعهای از حرکت عمومیِ پیشرفت و جزئی از ماشین عظیم پیشبرنده کشور و نظام است، بنابراین لازم است دانشآموزان را با افتخارات ملی، داشتههای کشور، پیروزیهای ناشی از راههای درست، آشنا و همچنین از خطرها و دشمنیها آگاه کنید.
ایشان امیدآفرینی را وظیفه دیگر معلمان دانستند و افزودند: امید تضمینکننده آینده کشور است و اگر کسی امید را در دل و جان جوان و نوجوان برانگیزد در واقع به ساخت آینده کشور کمک کرده است و به همین علت است که مکرراً بر امیدآفرینی اصرار میکنیم.
حضرت آیتالله خامنهای افزودند: افرادی که از سر لجاجت با نظام یا دولت یا اشخاص دیگر، جوانان را ناامید میکنند در واقع به آینده کشور لطمه میزنند.
«تشویق دانشآموزان به فعالیتهای اجتماعی» و همچنین «مهارتآموزی به دانشآموزان»، توصیههای دیگر رهبر انقلاب به معلمان بود.
حضرت آیتالله خامنهای در بخش پایانی سخنانشان به مسئله غزه پرداختند و افزودند: با وجود تلاشهای زیاد صهیونیستها و پشتیبانان آمریکایی و اروپایی آنها مسئله غزه همچنان مسئله اول دنیا است که اعتراضها به جنایات رژیم صهیونیستی در دانشگاههای آمریکا و گسترش آن به دانشگاههای اروپا از نشانههای استمرار حساسیت افکار عمومی جهان به مسئله غزه است.
ایشان افزایش روزافزون فشار افکار عمومی بر روی رژیم اشغالگر را ضروری خواندند و افزودند: رفتار وحشیانه و بیرحمانه سگ هار صهیونیستی باعث اثبات حقانیت موضع جمهوری اسلامی و ملت ایران شد و کشتار سی و چند هزار نفر که نیمی از آنها زنان و کودکان هستند ذات شریر و خبیث رژیم صهیونیستی و حقانیت موضع همیشگی ایران را به همه دنیا نشان داد.
رهبر انقلاب، رفتار آمریکا و دستگاههای مرتبط با آنها را در قبال «اعتراض بدون خشونت و تخریب» دانشجویان معترض به جنایات اسرائیل، دلیل دیگری بر اثبات موضع جمهوری اسلامی ایران در بدبینی به دولت آمریکا دانستند و گفتند: این موضوع به همه نشان داد که آمریکا شریک جرم و همدست صهیونیستها در گناه نابخشودنی کشتار مردم غزه است و برخی حرفهای بهظاهر دلسوزانه آنها هم دروغ است؛ بنابراین موضع جمهوری اسلامی که نمیتوان به دولت آمریکا خوشبین بود و به آن اعتماد کرد، اثبات شد.
فلسطین باید به صاحبان اصلیاش بازگردد
حضرت آیتالله خامنهای تنها راهحل مسئله فلسطین را پیشنهاد مطرح شده از جانب ایران یعنی بازگشت فلسطین به صاحبان اصلی آن اعم از مسلمان، مسیحی و یهودی خواندند و تأکید کردند: تا وقتی فلسطین به صاحبان خود بازنگردد مشکل غرب آسیا حل نخواهد شد و حتی اگر بیست، سی سال دیگر هم تلاش کنند که رژیم صهیونیستی را سر پا نگه دارند -که انشاءالله نمیتوانند- این مسئله، حل شدنی نخواهد بود.
رهبر انقلاب افزودند: فلسطین باید به مردم آن بازگردد و پس از تشکیل نظام فلسطینی، خودشان تصمیم بگیرند که با صهیونیستها چه کنند.
ایشان با اشاره به تحرکاتی برای عادیسازی روابط رژیم صهیونیستی و کشورهای منطقه، گفتند: بعضیها خیال میکنند با این کارها مسئله حل خواهد شد در حالی که با فرض عادی شدن روابط رژیم صهیونیستی با کشورهای عربی اطراف، نه تنها مشکل حل نمیشود بلکه مشکل متوجه دولتهایی خواهد شد که با چشم بستن بر جنایات رژیم اشغالگر با آن دست دوستی دادهاند و ملتها به جان خود آن دولتها خواهند افتاد.
در ابتدای این دیدار وزیر آموزش و پرورش در گزارشی از مراحل نهایی بازنگری در سند تحول خبر داد. آقای صحرایی، تصویب نقشه راه اجرایی سند تحول با محوریت معلمان، برنامههای درسی و تربیتی، مدارس و ارزشیابی تحصیلی را از دیگر فعالیتها اعلام کرد.
استخدام کمسابقه ۷۰ هزار معلم با اولویت جذب دانشجو-معلمان، تکمیل و ساخت ۲۹۰۰ مدرسه در سراسر کشور، افزایش سهم دانشآموزان فنیوحرفهای در مقطع تحصیلی متوسطه دوم، پیگیری سیاست «هر دانشآموز یک مهارت شغلی»، ارتقای امور پرورشی و مشاورهای از جمله محورهای گزارش وزیر آموزشوپرورش در این دیدار بود.